کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : مهدی رحیمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : غزل    

از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است         زمین دور خودش می‌گردد و بسیار خوشحال است

فقط این جمله در تائید میلاد نبی کافی ست         که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است


زمیـن و آسمان مکه طوری نـور بارانـند         که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است

پریشان کرده ایران را به وقت آمدن این طفل         که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال،اقبال است

محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود         من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است

به پایش ریختنـد از نورها آن قدر از بالا         که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است

نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او         برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است

جهان را می‌زند برهم چنین اسمی که پایانش         به علم جَفْر، دست میم روی شانۀ دال است

به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را         که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است

اگـرچه نیـسـتم مثل قَــرَن گـرم اویس اما         دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است

اگر امروز آغـاز است بر دین خـدا با تو         غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است

تَرَک برداشت ایوان مدائن پیش تو یعـنی         که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است

هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است         ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حال است

به پایان آمـــد این ابیات اما خوب می‌دانم         هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمدعلی کردی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

ز رأفت باگدایانـش چنان گرم است رفـتارش    که فرق شاه ومسکین را نمی یابـی به دربارش

به لطـف بودنـش با ما حـسابـی از ازل دارد    که تامـحشــرهمـه هستیـم هستــی را بدهکارش


هم اونوح است وابراهیم وهم موسی وهم عیسی     عجب کایـن چارتـن را نیست یارایی تکرارش

شکـسته نفسی‌اش ازلفظ (انّي مثلُــكُم ) یعنـی      بخوانش عبـد واز معبـودهــم کمتــر مپندارش

مگو معراج فیـض مختص اوشد که ازرویی      خــدا درعـرش نائل آمده برفيــض ديــــدارش

به تشریف جنابش عرشیان گم کرده دست وپا      که چون مجــلس بـیارایند تا باشد ســـزاوارش

چنــان آیینه ساز آیینه‌ اش را داده صـیقل که      دم روح القدس ترسم شود اسبـــــاب زنگارش

به کعبـه برنمی‌ تابد بتی دیگربه غیراز خود      بت رعنــــا ســرشتـی که مســلمانند کـــفارش

شکــوه دولـتش پیــدا دراحـوال قریــشـی که      سپاه مــوریانه چــون به هم پیچیده طــومارش

تصرف گـرکند درنفـس مــوجودات می بینی       بناکرده است ســدی عنـکبوت ازرشتـه تارش

به جای حضرتش چون شیر،خوابیده است عین الله         چــه غم ازدشمنان دارد چو باشد حق نـگه دارش

به مصرحسن اگریکدم نقاب ازچهره برگیرد      شودماهی چو یوسف جنس مرجوعی بازارش

به آتــش می‌کشد خــود را خــلیل الله اگر داند      صبا خاکـسترش را می‌ برد درسیـرگلــزارش

مـحمّد جــلوه دارحيّ سـرمـد، سیـد بــطحــاء      که جن وانس واهل آسمــان خوانـند مختــارش

نیـابی عمـرجـاویدان مگر از تیـــغ ابـرویش       شفــا را درنــمی یابی مــگردرچــشم بیمارش

عتابش سخت عالمسوز خواهد بود بی تردید       که باشـد عــالمی تحت الشعـاع مهررخسارش

من از اوصاف جنات النعیم این دستگیرم شد      که بوده حسن گندمـگون وی الگوی مـعمارش

قیاس رحمتش با ظرف اقیانوس ممکن نیست      کسی که هست کوثرچشمه‌ای ازفیض سرشارش

مودت پیشه کن گرکه رضای خاطرش خواهی       مشو غـافل (تراب) از خاکبوس آل اطهـارش

: امتیاز

مدح و ولادت پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله

شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

از این مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است        زمین دور خودش می‌گردد و بسیار خوشحال است

فقـط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست        که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است

زمیـن و آسـمان مــکه طـوری نـور بارانند        که دیدار دوتاشان هم تماشا هست هم فال است

پریشان کرده ایران رابه وقت آمدن این طفل       که خاموشی و خشکیدن دراین اجلال، اقبال است

محمـد یا امین یا مصطفی یا احمد و محمود        من اَر گنگم جهان هم در بیان او کر و لال است

به پایش ریختنــد از نـورها آن قـدر از بالا        که سینه ریز خورشید این وسط ناچیز ْمثقال است

نگهبان دارد اسمش از پس و از پیش حتی او        برایش حضرت از پیش است و صَلّوا هم به دنبال است

جهان را می‌زند برهم چنین اسمی که پایانش        به عـلم جَـفْـر، دست میم روی شانۀ دال است

به رخ در جاذبه لب دارد و در دافعه لَن را       که پایین لبش نقطه ست و بالای لبش خال است

اگـرچـه نیـسـتم مـثـل قَــرَن گـرم اویـس اما        دلم از عشق تو مثل فلسطین است اشغال است

اگـر امـروز آغـاز اسـت بر دین خـدا با تو        غدیر خم ولیکن روز اتمام است و اکمال است

تَرَک بـرداشت ایـوان مـدائن پیـش تو یعنـی        که ایوان نجف بر مشکلات شیعه حلّال است

هم اکنون مستم و این شعر تا روز جزا مست است        ملاک سنجش افراد، قطعا سنجش حـال است

به پـایـان آمـد این ابـیـات اما خـوب می‌دانم        هنوز این شعر در وصف محمد میوۀ کال است

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : مسدس ترکیب

ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت            ای دست قضا دائم در پنجـۀ تـقـدیرت

هم پای رُسُل بسته در حلقۀ زنجـیرت            هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت


پاکان دو عـالم پـاک از آیۀ تطهـیـرت            حُسن ازلی پیدا بر خَـلق ز تصویرت

در روی تو می‌بینم مهر رُخ سرمد را

در وصف تو می‌خوانم ماکان محمد را

خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند            تا حشر ز بی‌نـوری بر کـام افـق ماند

جبرئیل امین خود را محتاج تو می‌داند            بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند

حق عالم خـلـقت را برگرد تو گرداند            حیدر دُر مدح از لب بر پای تو افشاند

با آن که بود مولا مخلـوق دو عالم را

فرمود که من عـبدم پـیغـمـبر اکرم را

ای روح قدس را بال از طایر اقـبالت            آیات کتاب الله در حسن و خط و خالت

این هـفت فلک خشتی از پایه اجلالت            خادم شده جبریلت سائل شده میکـالت

حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت            شیطان طمعِ رحمت دارد ز تو و آلت

احسان ز کف بارد، رحمت ز دمت خیزد

روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد

بر خیل رسل بودی ز آغـاز پیمبر تو            قـرآن و نـبـوت را اول تو و آخـر تـو

میـنای ولایت را سـاقی تو سـاغـر تو            قانون نبـوت را قـاضی تو و داور تو

خوبان دو عالم را مولا تو و سرور تو            مـا ذره ناچـیـز و خـورشید مـنـوّر تو

ای در همه جا با ما از خویش مران ما را

چون ذره جدا گردد از مهر جهان آرا

تو مشعـل ایـمـانی تو بـاغ گـل دیـنـی            تو جـلوه آغازی تو فـیض نخـستـیـنی

تـو آیـنـۀ حـقـی تـو صـاحـب آئـیـنــی            تو رهبر امکـانی تو لـنگـر تـمـکـینی

دارنــدۀ و الــیـلـی آرنــدۀ و الـتّــیـنـی            مـدثّـر و مـزمّـل طـاهـائی و یـاسیـنی

تو باغی و زهرا گل تو شهری و حیدر در

زهرا تو و تو زهرا حیدر تو و تو حیدر

طوفان شده رام نوح از یـمن ولای تو            بشکافته دریا را موسی به عـصای تو

بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو            از چاه برون آمد یـوسف به دعـای تو

داود زبـورش را خـوانـده به نوای تو            یونس به دل مـاهی مشغـول ثـنـای تو

داور به تو می‌بالد قرآن به تو می‌نازد

زهرا به تو دل داده حیدر به تو جان بازد

ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را            ای شیر ژیان برده بر دوش غلامت را

دشمن همه جا دیـده احسان مدامت را            جـبریل ثـنـا گـوید مـرغ لب بـامت را

قـرآن به جـبین بسته زیـبائی نامت را            لبخند زنان کـوثر بوسد لب جـامت را

ای ملک رسل کوته از اوج جـلال تو

گـلبوسه صد یـوسف بر روی بلال تو

ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو            ای چـار کـتاب الله اوصاف کـمـال تو

سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو            با وحی کند پـرواز کعـراج خـیـال تو

مخلوق نه بل خـالق مشتاق جـمـال تو            ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو

فـرمـانــدۀ افـلاکـی مــاه کـرۀ خـاکـی

چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی

ای پرچـم توحـیـدت بر شانه نه طارم            ای خیل نبـیـین را هم اول و هم خـاتم

خـار تو گـل عـالـم خـاک تـو گـل آدم            هم لرزه ز میـلادت افتاده به کـاخ جم

لرزان چو تن کسری ایـوان مدائن هم            برخیز و بزن بانگی از نو به سر عالم

نجـم فلک آرائی شمس قـمـر افروزی

چشم دو جهان سویت تا باز برافروزی

ای کوه غمت بر دوش وی خصم زده سنگت            ای سنگ، دلش پُر خون از چهره گلرنگت

سوگند به رخسار خونین و دل تنگـت            با آن که شده گیتی دانشگـه فرهنگـت

کـفـار جـهـان با هم دارند سر جنگـت            آن بسته کـمر بهـر خامـوشی آهنگـت

جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان

یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن

بر سیـنه اسلامت صد درد نهـانی بین            پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین

آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین            هم درد نهان بنگر هم ظلم عـیانی بین

گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین            فریاد درون بر چرخ ازعالی و دانی بین

بر امت مظلومت ای دین زدمت زنده

تا خصم شود حاکم صد تفرقه افکـنده

ای دست اَحُد ما را با هم ید واحد کن            بر ضد ستمکاران بـازوی مجـاهد کن

پیروز در این عرصه بر دشمن فاسد کن            در بین ملل ما را خادم کن و قـائد کن

سرتاسر گیتی را خرم چو مساجد کن            وین مردم عالم را عابد کن و زاهد کن

اجـرای کـمـال دین در هـمت ما بـاشد

احـیـای همه عـالـم در وحدت ما باشد

تا چند ستـمکاری از دشـمـن دون آیـد            ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید

وز دیدۀ این امت با اشک چو خون آید            ای کاش دگر مهدی از پرده برون آید

از سـیـنـه اهـل درد فـریـاد درون آیـد            ای کاش دگر مهدی از پرده برون آید

پیوسته چو مظلومان میثم به دعا کوشد

تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را            ای شیر زیان برده بر دوش غلامت را

ای فـهـم رسل کوته از اوج جـلال تو           گـلبوسه صد یـوسف بر روی بلال تو

وز دیده این امت درد فریاد درون کن            ای کاش دگر مهدی از پرده برون آید

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

امـروز نـوشـتـنـد کـبـوتر شـدنم را            پـروازکـنـان راهى دلـبـر شـدنم را

چشمان من از شوق، مهیاى شراب است            مدیـون تـوأم لذت سـاغـر شـدنم را


آنـقـدر نـرفـتـم ز در خـانه گـرفـتـم            تـا روز ابـد سـائل این در شـدنم را

گفتند برو نوکر صاحب کرمى باش            دادم به شمـا نـامـۀ قـنـبـر شدنـم را

یک عمر به دور سر تو گرد طوافم            امضا بزن از اهل جهان سر شدنم را

بایـد که بگـوش هـمه حـالا برسـانم            فـوراً خـبـر مست پیـمـبـر شـدنم را

خوب است بدانـید به دربـار رسیدم

تـا پـشت در احـمـد مخـتـار رسیـدم

روزی که تو از راه رسیدى دل ما ریخت            خیر قدمت وِلوله در أرض و سما ریخت

کـفار هم از بودن تو بهـره گرفـتـند            باران کرامات تو آقا همه جا ریخت

مکه ز نفس هاى تو توحـید سرا شد            ازبس که به هرجا گذرت عطر خدا ریخت

دیـدنـد به ایـوان مـدائن تـرک افـتاد            از هیبت سبحانى تو بت کده ها ریخت

پـیـچـیـد در عــالـم خـبـر آمـدن تـو            تا صبح در خانۀ تو خیل گدا ریخت

گر اهل مناجات شدیم علتش این بود            الطاف تو در کاسۀ ما شوق دعا ریخت

با امر شما ساعت خورشید عوض شد

حتى جهت حرکت خورشید عوض شد

تا هست خـدا نام تو برجاست یقـیناً            بر دامن تو دست گـداهـاست یقـیـناً

در کشور ما اسم تو در صدر اسامى است            چون نام محـمد شـرف ماست یقـیناً

یک عمر پناه غم تو چادر زهراست            پـس دخـتـر تو اُم ابـیـهـاست یـقـیـناً

فهمیده‌ام از بوسۀ هر روزه به دستش            آرامش تو حضرت زهـراست یقیناً

وقتى همه جا ورد زبان تو على بود            یعنى که وصى، حضرت مولاست یقیناً

هربار که در جنگ به کار تو گره خورد            شمشیـر عـلى حـل معـمـاست یقـیـناً

با تیغ کج آورده به حیرت همگان را

خم کرده قد و قامت شمشاد قدان را

ما تا به ابـد دست به دامـان شماییم            خـاریم ولى جـزو گـلستان شـمایـیم

خشکیم، کویریم ولـى شکر گـذاریم            صد شکر که لب تشنۀ باران شماییم

از رى به امیدى در این خانه رسیدیم            راهى بـده آقا هـمه مهـمـان شمـاییم

اى کاش که ما را به غلامى بپذیرد            تا فخـر کـنیم اینکه غـلامان شماییم

ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق            مـؤمن به تعـالـیم و مسلمان شماییم

ارث از تو گرفتیم که بی‌تاب حسینیم            دل سوختـۀ دیـدۀ گـریـان شـمـایـیـم

از یُمن روایات شما روضه نشینیم

در بَندِ حـسیـنـیم و گـرفـتار ترینـیم

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

افـتـاده ز نو شـور دگر در سر هستی            جان رقص کنان آمده در پیکـر هستی

انـوار خـدا سـر زده از منـظـر هستی            بخشیده به جان فیض دگر داور هستی


خوشتر ز جـنان گـشته جهان بـشریّت

کـز عــالـم جـان آمـده جـان بـشـریّـت

خـیـزیـد ز وصف رخ دلـدار بگـویـید            با مـشـعـل قـرآن ره تـوحـیـد بـپـویـید

ز آیـیـنـۀ دل تـیـرگـی شـرک بشـویـید            ای گـمـشدگان گـمـشدۀ خویش بجویید

کان ماه مبـارک به مبارک سحـر آمد

از شوق رخش خنده ز خورشید بر آمد

دانی ز چه شیطان همه در جوش و خروش است            دانی ز چه آتشکدۀ فارس خموش است

یعنی که یم رحمت توحید به جوش است            خاموش که آوای خداوند به گوش است

این مشعل انوار سماوات و زمین است

خاموشی آتـشکـدۀ فارس از این است

بر خیز که شد نخل غم دل شجر طور            تا چند جـفـا و ستم و دشـمـنی و زور

تا چند به پا سلطۀ ظلمت عوض نـور            تا چند شود خوابگـه دخـتـر کان گـور

تا چند به زنـدان هـوس ها شرف زن

تا چـند دل و جـان به فـدای هـوس تن

تا چند ستـم پیـشه زنـد کـوس عـدالت            تا چـنـد فـرو مـایـه زنـد لاف جـلالت

تا چند بدان بی پدران فخـر و اصالت            بر خیز که سر زد به جهان نور رسالت

این پیک نجات است که از راه برآمد

پـیــغـام بـر آریـد که پـیـغــامـبـر آمـد

در خـلـوت شب آمنه زیـبا پسری زاد            تـنـهـا نه پـسر بر بـشریّت پـدری زاد

در فــتـنـۀ بـیـداد گـران دادگــری زاد            چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد

دست ازلی پرتوی از نور بر افروخت

رخشنده چراغی به نجات بشر افروخت

خورشید وجود آمد و دنیای عدم سوخت            برقی زد و اوراق جنایات و ستم سوخت

در پرتو انوار خـدائـیش صنم سوخت            ظلم و ستم و سرکشی و کبر و منم سوخت

در مـکّـه عیان گـشت جـمـال احـدیّت

بخـشـیـد بـه هـر نـسل فـروغ ابـدیّـت

ای بحر شرف موج بزن گوهرت آمد            ای بـتـکـده نابود که ویـرانـگـرت آمد

ای جامعه خوشنود که پـیغـمـبرت آمد            ای گـمشده بر خـیز ز ره رهبرت آمد

ای آمنـه بگـشـای به تکـبـیر زبـان را

ای حمزه بزن بر سر بوجهل کمان را

این است که دعوت ز هلاکت به بقا کرد            این است که از خلق ستم دید و دعا کرد

این است که از خلق خطا دید و عطا کرد            این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد

این است که جاریست به لب بانگ نجاتش

از غـار حـرا تا شب پـایـان حـیـاتـش

این است که حق بینی و روشنگری آموخت            این است که دانایی و دانشوری آموخت

این است که هر گمشده را رهبری آموخت            این است که افتادگی و سروری آموخت

این است که آموخت به ما بت شکنی را

این است که بگرفت زما، ما و منی را

این است همان بحر که وحیش گهر آمد            این است چراغی که به دل جلوه گر آمد

این است یتـیمی که به عـالـم پـدر آمد            این است همان نخل که علمش ثمر آمد

این است همان نور که روشنگر کُل بود

این است همان طفل که استاد رُسل بود

تا مکتب آن هادی کـل راهـبـر ماست            تا سایۀ آن شمسِ دو گیتی به سر ماست

تا پـرتـو این نـور چـراغ سحر ماست            ما امّت او، او به دو عـالم پـدر ماست

از شـایـعـه و فـتـنـۀ دشمن نـهـراسـیـم

غـیر از ره اسلام رهـی را نـشـنـاسیم

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جبرئیلی که از او جـلوۀ رب می‌ریزد            به زمین آمده و نُـقـل طـرب می‌ریزد

دارد از نخل خبرهاش رُطب می‌ریزد            خنده از لعل لب «بنت وهب» می‌ریزد


آمنـه! پـرچـم تـوحـیـد بر افـراشتـه‌ای

آفرین! دست مریزاد! که گل کاشته‌ای

پیش گهوارۀ خورشید، قـمرها جمعـند            ملک و حور و پری، جن و بشرها جمعند

بعـد تو شـایـد و امّا و اگـرها جـمـعـند            جـلـوی بـتـکـده‌ها بـاز تـبـرها جمعـند

ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند

لات و عزّی و هبل، سجده کنان افتادند

«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست            چه قدَر ای پسر آمنه! خـالت زیباست

رحمت واسعه‌ای، خلق و خصالت زیباست            چه کسی گفته که زشت است بلالت؟! زیباست

ای که در دلبری از ما ید طولا داری

«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»

هدف خلقتی و «خواجۀ لولاک» شدی            «انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی

یکی یک دانۀ حق، محور افلاک شدی            در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی

ما که از بـادۀ پـیغـمبری‌ات مدهـوشیم

فـقط از جـام تـولای تو مِی می‌نـوشیم

تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد            از کرمـخـانـۀ تو هیچ زمـان کم نرسد

به مـقـام تو که درک بـنـی آدم نـرسـد            پر جـبـریـل به گـرد قـدمت هـم نـرسد

شب معراج، تو از عرش فراتر رفتی

به ملاقات عـلی ـ ساقی کـوثـرـ رفتی

آمدی امر نمایی که امـیـر است عـلی            ولی الله وَ مـولای غـدیـر است عـلـی

اوج فـتنه بشود باز بصیـر است عـلی            صاحب تیغ دو دم، شیر دلیر است علی

چـه بـلایـی بـه سـر اهـل هـنـر آورده

ذوالفقارش که دمار از همه در آورده

«اوّل ما خلـق الله» فـقـط نـور تو بود            حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود

یکی از معجزه‌ها سبحۀ انگور تو بود            دوستی عـلی و فـاطمه منشور تو بود

ما گـرفـتار تو و دخـتـر و داماد توأیم

تا قـیـامت هـمگـی نـوکـر اولاد تـوأیم

پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند            اهل نجران، همه در کار شما در ماندند

نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند            نـوه هایت همگی سیّد و سرور مـاندند

ای پیـمبر چه نیازی به پسرها داری؟

صاحب کوثری و حضرت زهرا داری

ای عبای نبوَی! پنج تنت را عشق است            ای اولوالعزم! علی، بت شکنت، را عشق است

یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است            می‌نویسم که اویس قرنت را عشق است

بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی

حرف من حرف اویس است: تو در قلب منی

زنـدگـی تو که انـواع بـلاها را داشت            با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت

خم به ابروت نیامد، لب تو نجوا داشت            صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت

بُت پرستی که برای تو رجز می‌خواند

به خدا در حدِ تو نیست خودش می‌داند

ای که در شدّت غم «چهرۀ بازی» داری            چون مسیحا چه دم روح نوازی داری

تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری            به فلانی و فـلانی چه نیـازی داری؟!

کوری چشم حسودان زمین خورده و پست

افتخار توهمین بس که کلامت وحی است

عـشق تو عـاشق بی تاب عمل می‌آرد            قـمـر روی تو مـهـتـاب عـمـل می‌آرد

خـم ابروی تو مـحـراب عـمـل می‌آرد            خـاک پـای تو زر نـاب عـمـل می‌آرد

همۀ عـشق من این است مسلمان توأم

عجـمی زاده و هـمشهری سلمان توأم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

 

بُت پرستی که برای تو رجز می‌خواند           به خدا مال زدن نیست خودش می‌داند

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه السلام

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترجیع بند

آن را که به جز قرب خدا هـیچ ندارد            هــنـگـام بـلا غـیـر دعـا هـیـچ نـدارد

پروانه پرش سوخت و من یـاد گرفتم            عـاشـق شـدنـم غـیـر بـلا هـیـچ ندارد


از لـکــنـتـم ایـراد نـگـیـریـد؛ بِــلالــم            دل مایـۀ قرب است، صدا هـیچ ندارد

باید به مقامات نظر داشت؛ نه اسباب            موسی همه کاره‌ست، عصا هیچ ندارد

از جانب گیسوی نگار است که خوشبوست            از نـاحـیـۀ خـویـش صبـا هـیـچ ندارد

اموال کریمان همه‌اش مال فقیر است            اصلاً چه کسی گـفـته گـدا هـیچ ندارد

هرکس که تو را دارد و در سینه ندارد            مهر عـلـی و فـاطمه را... هیچ ندارد

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر

هم جعفر صادق ششمین حجت داور

بـگـذار که از فـاطـمه بهـتر بـنـویـسم            او را عوض فـاطـمـه مـادر بـنـویـسم

بـگـذار کـه اول صـلـواتـی بـفـرسـتـم            تا نـام تو را خـوب مـعـطـّر بـنـویـسم

تـو پـا بِـگـُذاری و مـنـم سـر بـِگـُذارم            تـو پـا بـنـویـسی و منـم سـر بـنـویـسم

در فکـر بـقـیـعـم من اگـر مـیـل ندارم            بر گـنـبـد خضرات کـبـوتـر بـنـویـسم

بگذار در این مرحله که جمله فـقـیرند            جـبـریل تو را فـطـرس دیگـر بنویسم

تو گاه عـلـی هـستـی و گـه‌گـاه محـمّد            مـانـدم که عـلـی یا که پیمبـر بنویسم!

یکبار تو را خواندم و دوبار عـلی را            از ذات تـو بـایـد دو بـرابـر بـنـویـسم

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر

هم جعفر صادق ششمین حجت داور

سرها همه خاک کف پایت؛ سر ما هم            پـرها هـمه دنـبـال هـوایت؛ پـر ما هم

در قرب تو جـبریل، پرِ سوخـته دارد            زیـر قـدمت ریـخـتـه خـاکـستـر ما هم

عیسی که نفس داشت و موسی که عصا داشت            خـوب است ببـیـند که پـیـغـمـبر ما هم

بر خاتم ما حک شده: «یا حضرت خاتم»            پس معجـزه هم میکند انگـشتـر ما هم

گر آخر این زنده ‌به‌گوری قدم توست            پس زنـده ‌به‌گـور قـدمت دخـتر ما هم

به فـاطـمه گـفـتی «بأبی أنت و امّی»            صـد بـار فـدایش پـدر و مـادر ما هـم

از لطف تو نام عـلـی و فـاطـمه حـالا            در مـأذنـه‌ها پـر شده، در منـبر ما هم

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر

هم جعفر صادق ششمین حجت داور

راضی شده بـودیـم به امـلای مـحـمّـد            امـا نـرسـیــدیـم بـه مـعــنــای مـحـمّـد

هرآنچه که دارند رسولان، همه دارند            از مـعـجـزۀ خـاک قــدم‌هـای مـحــمّـد

مولاست همان رحمت امروز پـیـمـبر            زهراست همان رحمت فـردای محـمّد

تـفـسـیـر کـمـالات جـلالـیِ عـلـی بود            «لا حـول و لا قُــوّةَ الا» ی مـحــمّــد

این وحدت محض است و دوئیت به میان نیست            خـوابـید اگر «شیر خـدا» جای محمّد

اسلام محمّد به جز اسلام عـلی نیست            مـنـهـای عـلـی یعـنی منـهـای مـحـمّـد

در آیـنـۀ فـاطـمـه دیده‌ست خـودش را            بـنـشـسـتـه محـمّـد به تـمـاشـای محمّد

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر

هم جعفر صادق ششمین حجت داور

با جـعـفـر صادق به روایـات رسیـدیم            بـا لـطـف روایـات به آیـات رسـیـدیـم

عـبـد تو شدیم و سر سجّاده که رفـتیم            دیـدیـم به مجـمـوع عـبـادات رسیـدیـم

با واسطـه ما پـیش خـداونـد نـشـسـتیم            از راه تـوسّـل بـه مـنـاجـات رسیـدیـم

در اصل تو «اللّه» مجـسّم‌شده هـستی            به ذات خـداونـد از این ذات رسیـدیـم

از ردّ قــدم‌هـای تـو تـا خـانــۀ زهــرا            یک‌دفعه، دو دفعه، نه به کَرّات رسیدیم

از گـریـۀ تـو در وسـط شـعـلـۀ خـانـه            بـه سـوخـتـن مـادر سـادات رسـیـدیـم

ما خـاک‌نشینان حـرم، عـرش‌نـشیـنـیم            از ارض بقـیعـت به سمـاوات رسیدیم

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر

هم جعفر صادق ششمین حجت داور

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه ترکیب بند یا ترجیع بند باید در پایان هر غزل یک بیت برگردان داشته باشد بیت زیر به جهت رفع نقص اضافه شد

آمد به جهان هم گل رخـسار پـیـمـبر          هم جعفر صادق ششمین حجت داور

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

امشب زمین کند به سماوات سروری            امشب نـسیـم مکّـه کـند روح پـروری

امشب به دور مکّه مه و مهر و اختران            از زهره تا زحل همه گـشتند مشتری


امشب زخاک رفته بر افلاک موج نور            امشب به عرش، فرش زند کوس برتری

آمـد خـلـیـل بـت شـکـنِ دهـر بـا تـبـر            افـتـاده لـرزه بـر تـن بـت هـای آذری

بت های کعـبه نغمۀ تهـلیـلشان به لب            احجار مکّه کرده به تقـدیس گـوهری

نوشیـروان! ز کـنکـرۀ قصر خویشتن            بـشنـو سـرود مـعـدلت و دادگـسـتـری

دریای ساوه، رود سماوه شدند خشک            حیرت برند هر دو به اسـرار دیگری

تـاج شـرف نـهـاده خـدا بر سـر بـشـر            افتاده شور در ملک و حوری و پری

مسدود شد به روی شیاطین، ره سپهر            از کاهـنان گرفـته شده عـلـم ساحـری

آتشکده خموش و بتان سرنگون به خاک            افـتاده نـطـق پـادشهـان از سخـنـوری

مرد و زن و فقیر و غنی کوچک و بزرگ            خـوانـنـد عـاشـقـانـه ســرود بـرابـری

بـایـد دهـند یـکـسـره قـوم و قـبـیـله‌هـا            بر دست یکدیگـر هـمه دست برادری

محـشر نگـشتـه، واقـعـۀ محـشـر آمده            ملک وجـود پر شده ز آیات محـشری

رازی است بس شگفت زآیات سرمدی            سرّی است بس عجیب زگفتار داوری

بـاور کـنـید نـور عـدالت دمـیـده است            بـاور کـنـید طـی شده دور ستـمگـری

بـاور کـنـید مـژدۀ مـیـلاد احـمـد است

بـاور کـنـید عـیـد بـزرگ محـمّد است

اعیادِ خلق دیگر و این عید، دیگر است            بـاور کـنـید عـیـد خـداونـد اکـبر است

آئـیــنـۀ جـمـال نــبــی را نـگـه کـنـیـد            آئـیـنـۀ جـمـال خـداونـد مـنـظـر اسـت

بی جـبـرئـیـل بانگ خـداونـد بـشنـوید            زیرا خدا به وصف نبی مدح گستر است

زیـبـاتـریـن کـلام الـهـی درود اوسـت            کز هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است

از کاخ های سرخ یمن تا قـصور شام            بـا نـور آن جـمـال مـنـوّر مـنوّر است

ای آمنه، عـزیز تو نامش محـمّـد است            نامش محمّد است و محمّد پیمبر است

ای آمـنـه محـمّـد تـو فـخـر انـبـیـاست            دستش ببوس کز همه پیغمبران سر است

از خالـق و مـلائـکـه و کـلّ کـائـنـات            بر ماه عارضش صلوات مکرّر است

این آفتاب کشور دل، نور او علی است            این جانِ جان و جان گرامیش حیدر است

این بحرِ رحمتی است ز عالم وسیع تر            دُرّ گرانبهای چنین بحر، کـوثـر است

این است آنکه یک نفس روح بخش او            با طاعـت تـمـام خـلایـق بـرابـر است

پـای غـلام درگـه او بر فـراز عـرش            دست وصیّ او به سر اهل محشر است

این اولیّـن تـجـلّی حق خـتـم انـبـیاست            هر چند در مقـام نـبـوّت مـؤخّـر است

از صبح دهر، جـلوۀ او جـلـوۀ نخست            تا روز حشر گفتۀ او حرف آخر است

بـاور کـنـید در شب مـیـلاد مصطـفی            بت ها شعـارشـان همه الله اکـبر است

باور کنید چون نفـس حـضرت مسیـح            امشب نسیم مکّه همه روح پرور است

پـیــشـانـی مـلائـکــه بـر خــاک آمـده

بـاور کـنــیـد خــواجــۀ افــلاک آمــده

آئـیـنـۀ جـمـال الــهـی جـمــال اوسـت            بـام سـپـهـر پـلّـۀ تخـت جـلال اوسـت

مـاه جـمـال سـرو قـدان خـاک آستـان            همچون هلال، قامت گردون هلال اوست

مهر سپـهـر در گـُل لـبخـند گـشته گـم            زیـبائی بـهـشت زعکـس بـلال اوست

دست پیمبران به سوی خانه اش دراز            لب های خضر تشنۀ جام وصال اوست

چون حُسن بی مثال خـداوند، بی مثال            بُـرهـانـم آفـتـاب رخ بـی مـثال اوست

خون جاری از دهان، گل لبخند بر دو لب            خُـلـق عـظـیـم تا ابـدیّـت مـدال اوست

گـفـتار صاحـبان خِـرد دونِ شـأن وی            اوهـام انـبـیا هـمه محـو کـمـال اوست

دسـت خــدا نـمــوده لـوای ورا بــلـنـد            ملک وجود، مملکت بی زوال اوست

لبخـنـد دوستی به روی دشمـنـان زدن            حرف نخست سورۀ حسن خصال اوست

اهل بـهـشت تـشنـه لب جـام کـوثـرنـد            کوثر ببین که تشنۀ جام وصال اوست

ایمان لطیفه‌ای است زگفت و شنود وی            قرآن صحیفه‌ای که پر از خطّ و خال اوست

هر شمع را شراره‌ای از شعـلۀ فـراق            هر جمع را قیامتی از شور و حال اوست

ذکر ملک هـمـیشه درود و سـلام وی            چشم خـدا هماره به مـاه جـمال اوست

بـاور کـنـید این هـمـه زیـبـائی وجـود            تصویری از تصوّر نقش خیال اوست

بــاور کـنـیـد عــزّت دنـیــا و آخــرت            در سـایـۀ محـمّد و قـرآن و آل اوست

باور کنید روز و شب و ماه و سال ما            مشمول فیض روز و شب و ماه و سال اوست

تا عـبـد ذات پـاک خـداونـد سـرمـدیـم

در سـایــۀ مـحــمّــد و آل مـحــمّـدیــم

ملک وجـود تحـت لـوای محـمّد است            بحـرِ بقـا نـمـی زعـطـای محـمّد است

توحـیـد زنـده از نـفـس روح بخش او            قرآن کـتاب مـدح و ثـنـای محمّد است

هر آیـه ای که وجه خـدا را نشان دهد            آئــیــنـۀ تــمـام نــمـای مـحـمّـد اسـت

گوشی که بشنود سخن وحی را کجاست؟           عـالم پر از صدای رسای محمّد است

قرب خـدا، دعای ملائک، صفـای دل            در خواندن حدیث کـسای محمّد است

جان لاله بر کف آید و دل با چراغ نور            در محفلی که حال و هوای محمّد است

مـفـتاح رمـز وحـدت اسلام و مسلمین            در دست های عقده گشای محمّد است

"اِنَّ الرَّجل لَیَهجُر" جز کفر محض نیست            این جـنگ با کـلام خـدای محمّد است

شاگـرد ابـتـدایـی او کیست، جـبـرئیل            مرهون درس روح فزای محمّد است

نـور ولایـتـش هـمه جا مـوج می زند            ظرف وجـود، جـام ولای محمّد است

عـالـم اگر که حـاتـم طایی شوند، بـاز            بر هر که بنگـرنـد گـدای محـمّد است

تنها مزار و تربت پاکـش مدینه نیست            ملک وجود صحن و سرای محمّد است

حصن خدا، بهشت خدا، رحمت خداست            هـر جـا که سایـه ز لـوای محمّد است

عـالـم بـود بـه ظـلّ لـوای عـلـی ولـی            حـتّی عـلـی به ظلّ لـوای محـمّد است

باور کـنـید جـز مـدد جـبـرئـیل نیـست            میثم" اگر مدیحـه سرای محـمّـد است

گـر دست دل به دامـن احـمـد نمی‌زدم

ایـنـگـونـه دم ز مـدح محـمّـد نمی‌زدم

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و امام صادق علیه السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خـبـرت هست که آن طاق معـلا اُفتاد            ناگـهان کـُنـگـرۀ سنگـیِ کـسریٰ اُفتاد

خبرت هست ستـون های یهـودا اُفـتاد            خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد


خبر این است زمین پُر شده از آب حیات

آری بر احـمد و بر آل محـمد صلـوات

یک نـفـر آمـده تا بـارِ جـهـان بردارد            پـرده از مـنـظـرۀ بـاغ جـنان بـردارد

تا که از گـردۀ مـا یوق گـران بردارد            از کران تا به کران بانگ اذان بردارد

آخـر از سـمتِ خـدا آنکـه نـیـامد آمـد

چـهـارده تـن هـمـه بـا نـام محـمـد آمد

شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد            عشق برقی زد و بر هر دل بی تاب آمد

جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد            فالِ حـافـظ زدم و این غـزل نـاب آمد

"گل عُزاری زِ گلستان جهان ما را بس

زین چمن سایۀ آن سرو روان ما را بس"

حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد            فقط این ابر به باریـدنش عـادت دارد

نفـسش گرم خـدایـا چه حـرارت دارد            سایه‌اش نیست و در سایه قیامت دارد

انـبـیـا را بنـویـسیـد پـیـمـبـر این است

قبلۀ روز و شبِ حضرت حیدر این است

کیستی ای نفست پـاک تر از پاکی ها            غـرقِ تـسبـیـح بـزرگی تو افـلاکی ها

اشـهـد انَّ که حـیـران تو بی بـاکی ها            نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها

ای نفس های علی ای همه هست زهرا

عالمی دست تو بوسید و تو دست زهرا

تو درخـشیـدی و انـوار حیات آوردی            سیزده رشته غنات از عرفات آوردی

سیزده چـشمۀ جـوشان نجـات آوردی            سیـزده مرتـبه بانـگ صلوات آوردی

آخرین ساغرت از این همه خُـم می‌آید

بـا دعـایـت عَـلــَم چـهــاردهـم مـی‌آیـد

شـشمیـن آیـنه ات آمد و پـروانه شـدیم            سر زلفیم که با مرحـمتـش شانه شدیم

مرد این راه نبـودیم که مـردانـه شدیم            شیعـۀ جعـفـری خـادم این خـانه شدیم

آسمان را کـلـماتش سخـنـش پر کرده

و خـداوند بر این جلوه تـفـاخـر کرده

گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد            چقـدر دور و برت شهـر منافـق دارد

چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد            دلِ زهـرایی تو صحـبت صادق دارد

تو بـشیـری و به شـور ازلـی مـی‌آیی

سر هر صبـح به دیـدارِ عـلـی می‌آیی

بـاز پـیچـیـده در این شهـر پـیامت آقا            پشت یک خانه تو هستی و قـیامت آقا

عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا            و سـلام است فـقـط تـکـه کـلامت آقـا

از تو داریم سلامی پُر عطر و برکات

باز بر احمد و بر آل محـمـد صلـوات

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. تشبیه ائمه به باده و خم کار صحیحی نیست!!!

آخرین بـاده‌ات از این همه خُـم می‌آید           بـا دعـایـت عَـلــَم چـهــاردهـم مـی‌آیـد

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

به پا شده جـشـن، شـادی آل الله            مـوسـم مـیـلاد، آقــا رســول الله

سرور و شادی بر پا شد ** شمس دو عالم پیدا شد ** سیـد بطحـا رسید


ز مــقــدم پـــاک طـاهــا ** حضرت خـتـم الانـبـیا ** به قلب ما زد امید

خوش آمدی خوش آمدی؛ یا رسول الله خوش آمدی (۲)

***********************************

مکه به دامانش، قرص قمر دارد            از آسمان امشب، ستاره می بارد

مادر حضرت خندانِ ** ز شوق احمد میخوانِ ** الــهــی مــادر فــداش

زمـزمۀ یا رب داره ** شکر خدا بر لب داره ** بوسه زند دست و پاش

 

خوش آمدی خوش آمدی؛ یا رسول الله خوش آمدی (۲)

***************** امـام صـادق ******************

یا حضرت صادق، عزیز دلهایی            ســلالـــۀ پــاک، ام ابـیــهــایــی

ز مـقـدم پـاکـت مــولا ** مـوهـبـت حـق در دلـهـا ** از عـــالـــم بـــالا

بـوی بهشت گـیسـویت ** شـمیـم عـطـر دلـجـویت ** وزیده بر قـلب ما

خوش آمدی خوش آمدی؛ امـام صـادق خوش آمدی (۲)

 

***********************************

لـیـلۀ مـیلاد، رئیـس مـذهـب شد            زمزمۀ نامش، پیوسته بر لب شد

ای که عـزیز زهـرایی ** تــو وارث ثــارالـلـهــی ** به قلب شیعه صفا

جـان عـلـی مـرتـضـی ** عـیدی كرامت كن بر ما ** مـدیـنـه و كـربـلا

خوش آمدی خوش آمدی؛ امـام صـادق خوش آمدی (۲)

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

سُرورِ ماهِ ربیع و، میلاد حضرتِ احمد           صـلـی الله عـلـیـکَ، سـیـدُنـا یـا مـحـمـد

مبارکه، نورِ ختمی مرتبت که جلوه گردیده به عالَم


مبارکه، مقـدمِ آن سَروَری که بر نبـیـیّن گـشته خاتم

چراغانی، شده از فیضِ قدومش جنّت و عرش مُعظّم

قـبـلـۀ دلهـا، خـوش آمدی مـولا           یا ابا الزهـرا، خوش آمدی مولا

یا ابا الزهـرا، خوش آمدی مولا

*********************************************

سِزَد که در ره ایمان، فدای تو بشود جان           ز لُطف تو همه هستیم، به راهِ عترت و قرآن

یا مصطفی، ای تـمامِ آفـرینـش تا ابـد در زیرِ دِیـنت

یا مصطفی، ای شده از جان مدیحه خوان تمامِ عالمینت

یا مصطفی، نظری کن جانِ مولا بر محبینِ حسینت

از تو میخواهیم، ای یارِ بی همتا           هـم مـدیـنـه هم، کـرب و بـلا آقا

یا ابا الزهـرا، خوش آمدی مولا

*********************************************

از سوی آسمانِ عشق، سر زده نور حقایق           آمده یـوسف زهـرا، امامِ جعـفـرِ صـادق

مبارکه، شـشمین نـور خـدا از نـسل و اولاد پـیـمبـر

مبارکه، خـندۀ لاله به صحرا عـطر گـلهای صنوبـر

مبارکه، جلوه های شور و شادی در دلِ زهرا و حیدر

نور مهر و ماه، ای مصحف ناطق           یا ولـیَ الله، یا حـضرتِ صـادق

یا ولـیَ الله، یا حـضرتِ صـادق

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

فـرخـنده جـشنِ مـسلـمـین بـادا مبارک            مـیـلاد خـتـم الـمرسـلـین بـادا مـبارک

آمد به دنـیا، آن نـورِ سـرمـد            ذکـر دوعـالَـم، شد یا محـمـد


مـاهِ ربـیـع و، عـیـد پـیـمـبـر            عیدی بگیر از، زهرا و حیدر

الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر

******************************************

عـالَـم شـده از مقـدمـش آئـیـنـه بـنـدان            از نـورِ رویش آسـمـانها شد چـراغان

آیینه دارِ، عصِمت خوش آمد            دریای لطف و رحمت خوش آمد

با شور و شادی، با دیـدۀ تر            عیدی بگیر از، زهرا و حیدر

الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر

******************************************

جانِ جهان آن مصحف ناطق خوش آمد            فرزند زهرا حضرت صادق خوش آمد

ای مذهـب از تو پـایـنـده آقـا            از عـلم تو دیـن شد زنـده آقا

از برکتِ این، مولودِ کـوثـر            عیدی بگیر از، زهرا و حیدر

الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر

******************************************

این انـقـلاب و نهـضتِ مـا تا به آخـر            مـدیـون بُــوَد بـر مـکـتـب آل پـیـمـبـر

هستیم هـمیشه ما با شهـیدان            در راه عترت در راهِ قـرآن

هـمـراهِ ملّت، هـمـراهِ رهـبر            عیدی بگیر از، زهرا و حیدر

الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر، الله و اکـبر الله و اکـبر

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

مـبـارک بـه تـمـامِ اهـلِ دیـن            مـیــلادِ رحـمـة لـلـعـالــمـیـن

خوش آمدی یا مصطفی الامجد            سیـدی یا حـبـیـبـی یـا احـمـد


مـاه تـمام ما *** بر تو سلام ما (۲)

یا مولا یا مولا یا احمد؛ یا مولا یا مولا یا احمد؛ یا مولا یا مولا یا احمد؛

******************************************

ای جـانت وادیِ وحیِ قـرآن            عالم از مقـدمت شد گـلباران

ای عـشق تو فـتـاده در دلهـا            خوش آمدی مولا ابا الـزهرا

پیغـمبرِ خـدا *** یا خـتـمُ الانبیا (۲)

یا مولا یا مولا یا احمد؛ یا مولا یا مولا یا احمد؛ یا مولا یا مولا یا احمد؛

******************************************

مـبـارک جـلـوۀ نـور سـرمـد            مـیـلادِ جـعــفــر بـن مـحـمـد

مـهــرِ کــرم مــاهِ وفــا آمــد            صــادقِ آل مـصـطــفـی آمـد

ای سَروَرِ همه*** فرزند فاطمه (۲)

یا مـولا یا ابـا عـبدالله؛ یا مـولا یا ابـا عـبدالله؛ یا مـولا یا ابـا عـبدالله

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

مدیحه خوانیم با یک دلِ شاد            بـهـر مـیـلاد دو بـاب الـمـراد

این دو میـلاد با سعـادت تهـنیت باد


**********************

شد کـام دلها، پُـر شهد و عسل            که حـلاوتـش، باشد بـی مـثـل

رســول خــدا، آمـد بـه دنــیـا            در هــفــدهــمِ، ربــیــع الاول

خدا به عالم هدیه از لطف و عطا داد

این دو میـلاد با سعـادت تهـنیت باد

**********************

روشن از دو نور، دلهای عاشق            خـنده بر لبِ، یـاس و شقـایق

باشد هم جـشنِ، رسولِ اکـرم            وَ هـم مـیــلادِ، امــامِ صــادق

دلـهـای پـیــروان شـده مـدیـنـه آبـاد

این دو میـلاد با سعـادت تهـنیت باد

**********************

جانها فدایِ، دو جان و جانان            دو سورۀ نور، دو شمس تابان

دو کوه رحمت، دو بحر غفران            دو آیــیــنـۀ، طـلـعـتِ یــزدان

دو دلبـر خـدایـی با حُـسـنِ خـدا داد

این دو میـلاد با سعـادت تهـنیت باد

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

شـدم ثـنـاخـوانِ پـیـمبر اعـظـم           جـانم به قـربـانِ پیـمبـر اعـظم

رسـول خـدا، یا مـولا، فـدای تـو هـسـتم           منم سائل و، بر راهت، ببـین که نشـستم


تو از همه سـر آمدی           گـل جـمـال سـرمـدی

تــرانـۀ جــان و دلــم           شـده آقا خـوش آمدی

مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا (۲)

**************************************************

شـده ز مـیلادت تـرنّـم هـر دل           نوای جاء الحق وَ زهق الباطل

بُوَد یا نـبی، تا به ابد، به جنگِ با ظلمت           پـیـام تو بـر امـت تو هـمـدلـی و وحـدت

شــده اعـــتــقــاد مــا           در این عصر پُر بلا

وهـابـیـت بــی حــیــا           بُـــود دشــمــن خـــدا

مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا؛ مولا یا ابا الزهرا (۲)

**************************************************

دل همه یاران شد با شعف همراه           به یُـمن ِ مـیـلادِ صادقِ آلُ الله

چو آیینه ای، بر حُسنِ جمال سرمد اوست           عزیز دل، زهرا و، علی و احمد اوست

عیان ز روی من بُود           عــنـایـت عــیــان او

که از دعای مـادرش           شدم مدیحه خـوان او

مولا حضرت صادق؛ مولا حضرت صادق؛ مولا حضرت صادق؛ مولا حضرت صادق

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

جانم به فدای تو و لطف و کـرم تو            مـرغ دل ما پَـر بـزنـد تـا حـرم تـو

ای گنبد خضرای تو عرش دل عالم            مـهـر تو بـود زینـت آب و گـل آدم


مولا رسولَ الله رسولَ الله رسولَ الله

**********************

ای از سوی حق بر همۀ خلق پیمبر            ای رحمت حق را تو به حق جلوه و مظهر

یک جلوه ز زیبـایی تو لالۀ صحرا            با دشمـن خود نیز نـمایی تو مـدارا

مولا رسولَ الله رسولَ الله رسولَ الله

**********************

ای مکتب تو راسخ و پاینده همیشه            از نـور تو اسـلام بود زنده همیـشه

از لطف تو سـرمـایۀ اِکـرام فـراهم            ای دین تو ناجی همۀ خلق دو عالم

مولا رسولَ الله رسولَ الله رسولَ الله

**********************

قـرآن خــدا بـارد از آفـاق لـسـانـت            لعنت به کسی که به شما کرده اهانت

ای آنکه بت از عرصۀ بتخانه شکستی            مظلوم ترین فرد تو هستی و تو هستی

مولا رسولَ الله رسولَ الله رسولَ الله

**********************

مظلـومی و مظلـومیـتت دارد ادامه            بنگر به دمشق و به فلسطین و منامه

بنگر ز جفا امّت تو خونجگر هستند            در دشت ستم خونجگر و در به در هستند

مولا رسولَ الله رسولَ الله رسولَ الله

**********************

کو حمزه که سیلی بزند مُقتدر و سَهل            در پیش همه بر رخ اصحاب ابوجهل

بنـمـا تو دعـایـی که دگر یـار بیـاید            بـر یـاری اســلام، عـلـمـدار بـیـایـد

: امتیاز

سرود ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

مرغ دل، روی بام شادی میشینه            عاشقـا، دلاشون پَـر زده مـدیـنه

عـیدِ، آسمان و هم زمین مبارک            جشن، رحـمـة لّـلعـالمین مبارک


هستی، تو رسولِ امجـد، مولانا یا احـمد

خنده روی لب پیر و جوان            همۀ فرشته ها نغمه خوان

بــاران عــنــایـت الــهــی            می بـاره از ابرای آسـمان

یا نبی یا مصطفی یا احمد (۴)

 ******************* 

گـنـبد سبـز تو بُـرده این دلها را            نگـاهِت میخـره قـلب عاشقـا را

آقا، به خـدا مـا جـزوِ زائـراتـیـم            آقـا، به خـدا نـوکـر بچـه هـاتـیـم

ای تو، نور حیّ سـرمد، مولانـا یا احمد

بـرای مـا ای به فـدای تو            مهر تابانِ خوش عهدیِ تو

بهـتـرین عـیدیِ ماهِ ربـیع            خـبـر ظـهـور مـهـدیِ تـو

یا نبی یا مصطفی یا احمد (۴)

******************** 

دم به دم، دمِ زیبای قـلب عاشق            سـیـدی مــددی یـا امـامِ صــادق

شـادِ، دلِ مـا به یُـمـنِ مـقـدم تـو            چـشمام، مونسِ نـسیـمِ شـبـنم تو

هـستی، تو قـرآنِ نـاطـق، یا امامِ صادق

ای نگار ناب و بی قـرینه            آرزوی دل مــا هــمـیــنـه

یه روزی با مرگ آل سعود            روز مـیلادِت بیایم مدیـنه

گـل فـاطـمـه امـامِ صـادق (۴)

: امتیاز

ذکر زمزمه ای ولادت پیامبر اکرم و امام صادق سلام الله علیهما

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : مستفعلن فع مستفعلن فع قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک   

ای ثـنـای تـو بـر لـب یـزدان            مـظهـرالله و خـسروِ خـوبـان

ماه ربـیع و مـاه سـرور است            ذکر ملائک کوثر و نور است


یـا رســولَ الله یـا رســولَ الله (۲)

*********************

نــور مــجــسّــم آمــده دنــیــا            رســول اعــظـم آمــده دنــیــا

مکّـه ز نـورش گشته مصـفّـا            آمــده دنــیــا سـیّــد بــطــحــا

یـا رســولَ الله یـا رســولَ الله (۲)

*********************

ختم رسولان خواجـۀ لـولاک            سَـیـدُ الـعـالـم سَــرور افـلاک

خواهم که باشم ای بی قـریـنه            مـیـلادت را در شـهـرِ مدیـنه

گـنــبـد خـضـرا قــبـلـۀ دلـهـا            مهرت سرشته در آب و گِلها

******** امام صادق علیه السلام *********

ای گـلِ زهــرا امــامِ صـادق            آمــده دنــیــا قـــرآنِ نــاطــق

شهر مدینـه گـشتـه چـراغـان            از فـروغ این کـوکـب تـابـان

یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲)

*********************

ایـن ثـمـرۀ بـاغ رسـول است            فرزند حـیدر سبط بتول است

ایــن آیـــنـــۀ نــور ذات رب            بـاشد خـورشید سپهـر مذهب

یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲)

*********************

گـیرد ز گـلـشن روح خـزانی            شیعـه ز نـورش شَوَد جهـانی

پـسـر احـمـد آمـد خـوش آمـد            سـبـط محـمـد آمـد خـوش آمد

یـوسـف احـمـد امـامِ صــادق (۲)

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم و امام صادق علیهم السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : ترجیع بند

سپاس آن خدا را که ما را توان داد            پی شکر نعـمت به انسان زبـان داد

سپاس آن خدا را که با قـدرت خود            به این شیء ناچیز نطق و بیان داد


سپاس آن خـدا را که بخـشیـد ما را            جمالی که در آن خودش را نشان داد

جمالی که وصفش علی است و عالی            جـمـالی که پـرتـو به هر آشیـان داد

به دست رحیمش به لطف کـریمش            ز حُسن قدیمش به هر خسته، جان داد

بـشـر با خـدا شـد ز بـتـهـا رهـا شد            نبی رهـنما شد، جهـان را تکان داد

از آن جـاهـلـیـت بـه این خـاتـمـیت            که تا مـهـدویـت به ما ارمـغـان داد

ز انسان کُـشی‌ها ز حیـوان وَشی‌ها            ز حَسرت کِشی‌ها بشر را امان داد

از آن بـردگـی‌هـا به این بـنـدگی‌هـا            خوشا زندگی‌ها که در هر زمان داد

به درگـاه ایـزد، سِـزد شکـر بی حـد

مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد

چه خُلق عظیمی چه روح عـظامی            چه دست کـریمی چه وجـه کِـرامی

رســول رســالـت عــدیـل عــدالـت            وَ اَصل اصالت شَه خاص و عامی

تو سـلـطـان دیـنـی تو نـور یـقـیـنی            امــانـی، امـیـنــی رسـولـی امـامـی

ازل را سـرشـتـی، ابـد را بـهـشـتی            جنان را تو هِشتی جهان را سلامی

تویی روح کـعـبـه تـویی جان مکـه            تـو مـاه مـدیـنـه چه حُـسن خـتـامـی

چـــراغ هـــدایــت امــیــن ولایــت            کـثـیـر العـنـایـت رئـیـس الأنــامـی

تو طاها تو یاسین تو اعلی تو وَالتّین            تویی دین و آئـین تو دین را دوامی

جـمـیـل و جـمـالی جـلـیل و جلالی            دلـیـلِ کـمـالـی به رحـمـت تـمـامـی

چـه آب حـیـاتـی چـه آتُ الـزکـاتـی            اَقـیــمـوالصـلاتـی رسـول گـرامـی!

چه آب بقـایی از این چشمه سر زد

مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد

تـو در جـان فـطـرت مثـال خـدایـی            تو در آل عـتـرت مَنـار و الـتُّـقـایی

تو موسی و عیسی تو یعقوب و یحیی            تو در اصل یک جـا هـمه انـبـیـایی

به زهـرا تو بـابـا به مـولا تو مـولا            تو دنیا تو عقبا تو شمس و ضحایی

حـسـن زیـنـت تـو حسین عـزت تو            تو هم مرتضایی و هم مـصطـفـایی

تـو آن راز داری که اعجـاز داری            ز بـس نـاز داری تو دلــدار مـایـی

پس از تاق کـسری شکـستـند بُـتـها            نـشـسـتـند از پـا مــلـوکِ خـطـایـی

ز دریــای ســاوه ز بَـحـر سَـمــاوه            چو پـرسـنـد گـویـنـد دریـا شُـمـایـی

به دشمن ستیزی چو از جا بخیزی            سپـاهـی بریـزی زمین، با صَـلایی

صـفـا را کـتـابـی جـفـا را عِـتـابـی            تو فصل الخطابی تو کهف الورایی

بـرائت ز خـصـمت نـسـازد مــردّد

مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد

به درگـاه ایـزد سزد شکـر بـی حـد            ز پــرده در آمـــد دو نــور مــؤیّــد

دو دریـای رحـمت دو آقای خـلـقت            دو معنای عزت دو جعفر دو احمد

دو سروِ صنوبر دو سَرور دو رهبر            دو حق را پـیـمـبـر دو نـور مـجـدد

دو تـا مــاه پــاره دو عـالـم سـتـاره            دو درمان و چاره به غمهای بی حد

دو نور درخشان دو خورشید رخشان            دو لعل بَـدَخـشـان دو زلف مُـجَـعّـد

دو قـرآن ناطق دو قـائـم دو صادق            دو کـشف الحـقـایق دو روح مجـرد

یکی جـد اطـهـر یکی سبـط حـیـدر            یکی خیر کـوثـر یکی خـیـر مـمـتـد

به تـبـریکِ مـهـدی ببـنـدیم عـهـدی            که او راست شهدی حسینی ز ایزد

ز شـیـعـه اطاعـت ز مـولا عـنـایت            ز شـیـعـه مــقــلِّـد ز مــولا مـقــلَّــد

به راه ولایت شکـوهی است امجـد

مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد مـحــمّـد

: امتیاز

مدح و ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

دور دورِ قـدرت قــابـيــل بــود            كار و كسب عاشقي تعطيل بود

دشـنـۀ شـرك و پـلـيـدی تـشـنـۀ            خون سرخ و پاك اسماعيل بود


طيـنت هر كس اسيـر تيـره گي            هر زباني گـرم قال و قـيـل بود

عزّت بت هاي سنگي ناشي از             جـهـل نـفـس مـردمان ايـل بود

حرفي از عيسي و آيـينـش نبود            شهر طائف قحـطي انجـيل بود

شاعران تنها به فكر سيم و زر            شعرشان بي وزن و بي تمثيل بود

بعـد از آن فصل زمستان سيـاه            نـوبت نـوروز عـام الـفـيـل بود

ايـهـا الـعـالـم بــشـارت بـادتـان            اين صداي چـاوش جـبريل بود

مـوسم رقص و سـماع مـوج ها            مـوسـم مـسـتـي رود نـيـل بـود

موبدان مبهـوت حـال كـائـنـات            ذهن شان درمانده از تحليل بود

ساحران دنبال سحري چاره ساز            وردشان بي مغز و بي تأويل بود

مكه حس مي كرد نبض نور را            خاك سردش سرخوش تنزيل بود

خـشكي دريـا؛ شكـست كـنگـره            خـون بهاي كـشتـن هـابـيل بود

چنگ ميزد هر ملك باشور و شوق            ماه چون دف دركف جبريل بود

عرشيان برطبل عشرت مي زدند            ساز اصلي دست اسرافـيل بود

ريسه بـستـن دور تا دور فـلـك            جلوه اي از ذوق عـزرائيل بود

در جـنان پـاشيدن نقـل و نـبات            دست و دل بازي ميكـائـيل بود

آخرين يوسف جمال حق رسيد            مـه رخي در دامن راحيـل بود

برق چـشمانش زليخا مي كـشد            خنده اش لحن خوش ترتيل بود

: امتیاز